ترجمه مقاله

شخلیدن

لغت‌نامه دهخدا

شخلیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) شخولیدن . بشخلیدن . بشخولیدن . صفیر زدن . (برهان ) (سروری ). سوت زدن و بانگ کردن . (فرهنگ نظام ). || پژمرده شدن . (برهان ). پژمریدن . (سروری ). افسرده و پژمرده شدن . || دم گرفتن . || ضعیف شدن . (ناظم الاطباء). || فریاد و صفیر. (رشیدی ).
ترجمه مقاله