ترجمه مقاله

شربین

لغت‌نامه دهخدا

شربین . [ ش َ ] (اِ) نام درخت قطران است و آن نوعی از صنوبر باشد. (برهان ) (از آنندراج ). قادریس .درختی عظیم که قطران از آن گیرند. (یادداشت مؤلف ).درختی است چون سرو اما از آن سرخ تر و خوشبوی تر و برگ آن پهن تر و میوه ٔ آن خردتر باشد و از آن نیکوترین قطران آید و قسم کوچک آن را عرعر بری خوانند. (از اقرب الموارد). درختی که از آن قطران میگیرند. (ناظم الاطباء). از اصناف سرو است ، برگش از آن عریض تر و ثمرش شبیه به بار سرو و از آن کوچکتر و بهترین قطران از او حاصل شود و بعضی او را از اقسام صنوبر دانسته اند و به سرو شبیه و از آن کوچکتر است و در اصفهان معروف به درخت نوش است و قسمی از او کوچکتر و خارناک و ثمرش به قدر گردکان و عرعر بری گویند. (از مخزن الادویة). || درخت کاج . (از ناظم الاطباء). || درخت زرشک . (ناظم الاطباء). رجوع به ارز شود.
ترجمه مقاله