ترجمه مقاله

شرسوف

لغت‌نامه دهخدا

شرسوف . [ ش ُ ] (ع اِ) کرکرانک یا سر استخوانهای پهلو که سوی شکم باشد. ج ، شراسیف . سر استخوان پهلو از سوی شکم . (مهذب الاسماء) (دهار) (بحر الجواهر). غضروفی است که به هریک از دنده ها آویخته است ، مانند غضروف کتف و در صحاح مقطع دنده از سوی شکم است . (از اقرب الموارد). مقابل سینسن . کرکرانک . سر دنده از سوی شکم .(یادداشت مؤلف ). || بلا. (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد). || اول سختی . یقال :اصاب الناس الشراسیف ؛ ای اوائل الشدة. اول شدت . ج ، شراسیف . (از اقرب الموارد). || (ص ) شتر مقید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتر یکپای پی کرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله