ترجمه مقاله

شرم زد

لغت‌نامه دهخدا

شرم زد. [ ش َ زَ ] (ن مف مرکب ) مخفف شرم زده . خجل . شرمگین . شرمنده . شرم زده . (یادداشت مؤلف ) :
سبک شرم زد سوی چاکر دوید
برهنه بر اندام او درمخید.

ابوشکور بلخی .


بمانی شرم زد در پیش داور
نیابی هیچگونه پشت و یاور.

(ویس و رامین ).


شرم زدم چون ننشینم خجل
سنگ دلم چون نشوم تنگدل .

نظامی .


شرم زد گشته دل رمیده شده
بر سر خاک آرمیده شده .

نظامی .


رجوع به شرم زده شود.
ترجمه مقاله