ترجمه مقاله

شریح

لغت‌نامه دهخدا

شریح . [ ش َ رَ ] (اِخ ) ابن حارث بن قیس بن جهم بن معاویةبن ... مرتع کندی ، مکنی به ابوامیه یا ابوعبدالرحمان . شاعر و قاضی و راوی از عمر خطاب است و در 97 یا 98 هجری قمری در 120سالگی در کوفه درگذشت . وی از نامی ترین قاضیان صدر اسلام و اصلش از یمن بود. در زمان عمر به سمت قاضی کوفه برگزیده شد و در دوره ٔ خلافت عثمان و حضرت علی و معاویه این سمت راداشت و 75 سال مظالم راند و تنها سه سال در دوره ٔ حجاج بن یوسف از قضا امتناع کرد و حجاج به سال 77 هَ .ق . او را معاف داشت . شریح در حدیث و فقه و در قضاوت امین بود و از عمر و حضرت علی و دیگران روایت کرد. (از صفة الصفوة ج 3 صص 20-21 و اعلام زرکلی و طبقات ابن سعد ج 6 صص 90-100). در باب شریح بین علمای رجال شیعه و سنت اختلاف است و بعضی بزرگان شیعه او را مذموم میدانند. رجوع به معنی بعد شود. || در تداول قاضیی را که برخلاف حق فتوی دهد «شریح » نامند یا بدو تشبیه کنند. این امر بر اثر خبری که متداول است رایج شده ، و آن اینکه گویند: شریح به امر عبیداﷲبن زیاد فتوی داد که چون حسین بن علی (ع ) بر خلیفه ٔ وقت خروج کرده است ، دفع او بر مسلمانان واجب است ، ولی در کتب معتبر این خبر نیامده است . (از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله