ترجمه مقاله

شریف

لغت‌نامه دهخدا

شریف . [ ش َ ] (اِخ ) قومی است که عمال سلاطین مصر را معزول العمل ساخته بطناً بعد بطن به طریق توارث متکفل امور ریاست کعبه اند و آن جماعت را شرفاء کعبه گویند و شریف مفرد آن است . (آنندراج ). لقب بزرگ و رئیس مکه ٔ معظمه . (ناظم الاطباء): شریف مکه ؛ حاکم مکه ٔ معظمه که سید باشد. (غیاث اللغات ) :
ما شریف کعبه ٔ عشقیم و دائم برهمن
ارمغان از بهر ما ناقوس و زنار آورد.

مالک یزدی (از آنندراج ).


رجوع به شرفا شود.
ترجمه مقاله