ترجمه مقاله

شر و شور

لغت‌نامه دهخدا

شر و شور. [ ش َ رُ / ش َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )فتنه و غوغا. جنگ و ستیز. جار و جنجال :
نه او کشته آید به جنگ و نه من
برآساید از شر و شور انجمن .

فردوسی .


زین دهر بیوفا که نزاید هگرز
جز شر و شور از شب آبستن .

ناصرخسرو.


گرنه مستی از ره مستان و شر و شورشان
دورتر شو تا بسر درناید اسبت ای پسر.

ناصرخسرو.


من نگویم همی که این شر و شور
از فلانی است یا ز بهمانی است .

مسعودسعد.


نیست پندار پر خود را صبور
تا پرش در نفکند در شر و شور.

مولوی .


اولاً وقت سحر زن این سحور
نیمشب نبود گه این شر و شور.

مولوی .


شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش .

حافظ.


|| گاه این ترکیب به عنوان صفت (مسند) برای اشخاص استعمال می شود: فلان کس شر و شور است . (فرهنگ عامیانه ).
ترجمه مقاله