ترجمه مقاله

شش طاق

لغت‌نامه دهخدا

شش طاق . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از خیمه ٔ پادشاهی . (ناظم الاطباء). شش خان و شش خانه . (از آنندراج ). نوعی ازخرگاه پادشاهی است . (خسرو و شیرین نظامی چ وحید ص 268). خیمه ٔ خاص سلطنتی . (یادداشت مؤلف ) :
فلان شش طاق دیبا را برون بر
بزن با طاق این ایوان برابر.

نظامی .


جهاندار مهین خورشید آفاق
که زد بر فرق هفت اورنگ شش طاق .

نظامی .


جهت شش طاق او بر دوش دارد
فلک نه حلقه هم در گوش دارد.

نظامی .


|| کنایه از آسمان است :
زآن گوهر و نافه چرخ شش طاق
پرزیور و عطر کرده آفاق .

نظامی .


بسی گشتم درین خرگاه شش طاق
شگفتی ها بسی دیدم در آفاق .

نظامی .


من آن ابرم این طرف شش طاق را
که آب از جگر بخشم آفاق را.

نظامی .


ترجمه مقاله