ترجمه مقاله

شعبه

لغت‌نامه دهخدا

شعبه .[ ش ُ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) شعبة. شاخه . (ناظم الاطباء). شاخه ٔ درخت . شاخ درخت . (یادداشت مؤلف ) :
این سید شعله ای بود از نور نبوت و شعبه ای از دوحه ٔرسالت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 247).
مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من
که بر هر شعبه ای مرغی شکرگفتار می بینم .

سعدی .


|| ریشه . || فرع . (ناظم الاطباء). فرعی که از اصلی جدا شود. (فرهنگ فارسی معین ). || جزء و پاره ای از هر چیزی . (ناظم الاطباء). طایفه ای از هر چیز. (غیاث اللغات ). || بخش کوچکی از یک اداره . (فرهنگ فارسی معین ). کوچکترین واحد اداری : دایره از مجموع چند شعبه . اداره از مجموع چند دایره ، و اداره ٔ کل از مجموع چند اداره تشکیل می شود. || (اصطلاح موسیقی ) به اصطلاح موسیقی شعبه به معنی نغمه که از نغمه ٔ دیگر برآورده شود چنانکه شعبه بیست و چهارند. دو شعبه از هر مقام و مقام دوازده گانه مشهورند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شعبه نزد قدما بیست و چهار است : 1- دوگاه 2- سه گاه 3- چهارگاه 4- پنج گاه 5- عشیرا 6- نوروز عرب 7- نوروز خارا 8- نوروز بیاتی 9- ماهور 10- حصار 11- نهفت 12- غزال 13- اوج 14- نیریز 15- مبرقع 16- رکب 17- صبا 18- همایون 19- زاولی 20- اصفهانک 21- روی عراق 22- نهاوند 23- فوزی 24- محیر. (فرهنگ فارسی معین ).
- شعبه ٔ رقص زرینه ؛ نام شعبه ای از موسیقی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
چو خواند شعبه ٔ رقص زرینه
نهفته کی بماند زو دفینه .

ملاطغرا (از آنندراج ).


ترجمه مقاله