ترجمه مقاله

شلمیز

لغت‌نامه دهخدا

شلمیز. [ ش َ ] (اِ) حلبه و تخم شنبلیله . (ناظم الاطباء) (از برهان ). حلبه که شنبلیله باشد. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). به یونانی فریقه خوانند. (برهان ). رجوع به شنبلیله و شملیز و حلبه شود.
ترجمه مقاله