شمارش
لغتنامه دهخدا
شمارش . [ ش ُ رِ ] (اِمص ) شمار. تعداد. (یادداشت مؤلف ) :
خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه
خواهیش به شاهین زن و خواهی به کرستون .
|| (ق ) ظاهراً. || مشروحاً. || فرضاً. بالفرض و التقدیر. (ناظم الاطباء). بمعنی فرض و تقدیر باشد و در جایی استعمال کنند که عربان بالفرض و التقدیر گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه
خواهیش به شاهین زن و خواهی به کرستون .
زرین کتاب .
|| (ق ) ظاهراً. || مشروحاً. || فرضاً. بالفرض و التقدیر. (ناظم الاطباء). بمعنی فرض و تقدیر باشد و در جایی استعمال کنند که عربان بالفرض و التقدیر گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).