ترجمه مقاله

شمس

لغت‌نامه دهخدا

شمس . [ ش َ ] (ع اِ) نوعی از گلوبند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نوعی از گردن بند. (از اقرب الموارد). || نوعی از شانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اصطلاح کیمیا) کنایه از ذهب و طلا. (از مفاتیح ) (ناظم الاطباء). (اصطلاح اکسیریان ) ذهب . طلا. زر، همانگونه که ماه نقره را گویند. (یادداشت مؤلف ). (اصطلاح اکسیریان ) ذهب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || درعلم احکام نجوم ، رب روز یکشنبه باشد. (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح تصوف ) عبارت است از نور یعنی حق سبحانه . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
شمس در خارج اگرچه هست فرد
مثل او هم میتوان تصویر کرد
لیک شمسی که از او شد هست اثیر
نَبْودش در ذهن و در خارج نظیر
در تصور ذات او را گنج کو
تا درآید در تصور مثل او.

مولوی .


|| (اصطلاح عرفان ) کنایه از روح است زیرا که روح در بدن به منزله ٔ آفتاب است و ماه به منزله ٔ ماهتاب ؛ از این سبب گفته اند که این نور روح است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله