ترجمه مقاله

شمل

لغت‌نامه دهخدا

شمل . [ ش َ م َ ] (ع اِ) باد شمال .(از اقرب الموارد). باران || اندک از مردم و از شتر و از و از خرما . ج ، اَشمال : ما علی النخلة الا شمل ؛ نیست بر آن خرمابن مگر کمی از خرما. و رأیت شملا من الناس ، و من الابل ؛ دیدم کمی از مردمان و یا از شتران و اصابنا شمل من المطر؛ ای قلیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کتف . چنین است در نسخی ولی صحیح آن کنف است ، گویند: نحن فی شملکم ؛ ای فی کنفکم . حفظ و حرز. (از تاج العروس ). کنف . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || توشه دان شبان . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله