ترجمه مقاله

شنبد

لغت‌نامه دهخدا

شنبد. [ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) شنبه را گویند که روز اول هفته است . (برهان ) (آنندراج ). روز شنبه . (جهانگیری ). روز اول هفته یعنی روز شنبه . (ناظم الاطباء). یوم السبت . اول هفته :
ز اردیبهشت روزی ده رفته روز شنبد
قصه فکنده زی باده بدست موبد.

اشنانی جویباری (از صحاح الفرس ).


تو ز همه جهان به پیشی و نام
همچو ز جمع روزها شنبدی .

فرخی .


به فال نیک و به روز مبارک شنبد
نبید گیر و مده روزگار خویش به بد.

منوچهری .


بشادی روز رام و روز شنبد
فرودآمد به لشکرگاه موبد.

(ویس و رامین ).


خیال خوش دهد زان دل بیازد
خیال زشت آرد دل بتندد
تویی آدینه و او وقت خطبه
ز آدینه جدا چون روز شنبد.

مولوی .


- یکشنبدی ؛ یک شنبهی . منسوب به روز یکشنبه :
همین روزه ٔ پاک یکشنبدی
ز هر درپرستیدن ایزدی .

فردوسی .


و رجوع به شنبه و یکشنبه شود.
|| گنبد. شنبد بمعنی گنبد و بهرام گور گنبد به هفت جا ساخته بوده است و هر گنبدی منسوب به ستاره ای و هر روز منسوب به آن ستاره با لباس مخصوص در گنبدی بسر بردی چنانکه گنبد ششم به روز پنجشنبه افتادی و روز هفتم که به گنبد هفتم رفتی آن را شش شنبه گفتی ، نام جمعه که عربی است بعد از ظهور اسلام در هفته آورده اند و اصل آن یوم الزینة بود زیرا خود را با لباسهای خوب زینت میداده اند و عجم آن را روز آذینه گفتند که در پارسی بمعنی زینت است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). اما ظاهراً به معنی گنبد بر اساسی نباشد.
ترجمه مقاله