شندخ
لغتنامه دهخدا
شندخ . [ ش ُ دُ ] (ع ص ) سخت دراز پُر. || اسب وقاد. || (اِ) شیر بیشه . (از اقرب الموارد). رجوع به شنذخ شود. || طعام که به مناسبت ضیافت ساخت ِ خانه ٔ نو یا بازگشت از سفر و یا یافت شدن گم شده فراهم نمایند. (از اقرب الموارد). و رجوع به شنداخ شود.