ترجمه مقاله

شنگان

لغت‌نامه دهخدا

شنگان . [ش ِ ] (اِخ ) نام ولایتی است . (برهان ). گمان میکنم سنکان حدود العالم باشد. (یادداشت مؤلف ). در معجم البلدان و حدود العالم و نخبةالدهر نیامده است . ظاهراً مصحف سمنگان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
همه پاک شان پیش خسرو بریم
ز شنگان و چین هدیه ٔ نوبریم .

فردوسی .


چو شنگان و چون ترمد وویسه گرد
بخارا و شهری که هستش بگرد.

فردوسی .


که از هند و شنگان و سقلاب و چین
نخوانند از این پس بر او آفرین .

فردوسی .


از آموی و زم تا به چاچ و ختن
ز شنگان و ختلان شهان تن به تن .

(گرشاسبنامه ).


ترجمه مقاله