ترجمه مقاله

شنگله

لغت‌نامه دهخدا

شنگله . [ ش َ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق خوشه را گویند اعم از خوشه ٔ خرما و انگور و گندم و جو. (برهان ) (از فرهنگ نظام ) (جهانگیری ). زنگله . چلازه . خوشه های خرد انگور و خرما که از مجموع آنهاخوشه ٔ بزرگ شکل گیرد. (یادداشت مؤلف ) :
درخت خرما صد خار زشت دارد و خشک
اگر دو شنگله خرمای خوب و تر دارد.

ناصرخسرو (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).


رجوع به شنلک شود. || ریشه ای باشد از ابریشم و غیره که بر سر دستار و روپاک و امثال آن دوزند. (برهان ) (از جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). || جامه ٔ ملوث زنان . (برهان ). و رجوع به شنگه شود. || جای ناپاک . (برهان ). || اصطبل . آخور. (از برهان ).
ترجمه مقاله