ترجمه مقاله

شهوانی

لغت‌نامه دهخدا

شهوانی . [ ش َهَْ نی ی / نی ] (از ع ، ص نسبی ) مرد خواهان و آرزومند.(از منتهی الارب ). بمعنی شهوان . (از اقرب الموارد). || هر چیز متعلق بشهوت . (ناظم الاطباء). منسوب بشهوت که بمعنی خواهش نفس و آرزوست . (غیاث ) (از آنندراج ). منسوب بشهوت . از شهوت . (یادداشت مؤلف ).
- قوه ٔ شهوانی ؛ یکی از قوای ثلاثه ٔ آدمی است که بعقیده ٔ قدماءِ اطبا معدن آن کبد [ جگر ] است و کار او همه حاصل کردن لذات و گذاردن شهوات باشد. (یادداشت مؤلف ) : یکی را... قوت شهوانی بر قوت عقل غالب گشته . (کلیله و دمنه ).
گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آئی
چو کیوان درزمان خود را بهفتم آسمان بینی .

سنائی .


|| شهوی . شدیدالشهوه . آرزوخواه . (یادداشت مؤلف ). || هر چیز که از روی حرص و آز و هوا و هوس باشد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله