ترجمه مقاله

شواهد

لغت‌نامه دهخدا

شواهد. [ ش َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شاهد. (اقرب الموارد). گواهان . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || ج ِ شاهدة. (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به شاهد و شاهدة شود. || (اصطلاح صوفیه ) در اصطلاح صوفیه ، هرچه دل حاضر آن است شاهد آن است و آن حاضر مشهود اوست و شواهد به صیغه ٔجمع بر مخلوق اطلاق شود و شاهد به صیغه ٔ مفرد بر حق تعالی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به شاهد شود.
- شواهد اشیاء ؛ عبارت است از اختلاف اکوان بوسیله ٔ احوال و اوصاف و افعال ، مانند: مرزوق که گواهی دهد بر روزی رساننده و حی ّ که گواهی دهد بر میراننده و امثال آن . کذا فی الاصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- شواهد توحید ؛ هرچه بر تعین خاص احدیت داشته باشد بدان از ماسوای خود متمایز شود چنانکه گفته اند: ففی کل شی ٔ له آیة - تدل علی انه واحد. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- شواهد حق ؛ عبارت است از حقایق موجودات ، چه آن حقایق گواه صدق بر هستی ایجادکننده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). حقایق اکوان است که بر مکنون گواهی دهد. (از تعریفات جرجانی ).
ترجمه مقاله