شوره زمین
لغتنامه دهخدا
شوره زمین . [ رَ / رِ زَ ] (اِ مرکب ) شوره زار. (فرهنگ فارسی معین ) :
ور ایدون که دشمن شود دوستدار
به شوره زمین تخم نیکی مکار.
بسا شوره زمین کز آبناکی
دهان تشنگان را کرد خاکی .
در فراهان شوره زمینی بود که شتر با بار و اسب با سوار بدان فرومیرفت . (تاریخ قم ص 87).
ور ایدون که دشمن شود دوستدار
به شوره زمین تخم نیکی مکار.
فردوسی .
بسا شوره زمین کز آبناکی
دهان تشنگان را کرد خاکی .
نظامی .
در فراهان شوره زمینی بود که شتر با بار و اسب با سوار بدان فرومیرفت . (تاریخ قم ص 87).