ترجمه مقاله

شوریده داشتن

لغت‌نامه دهخدا

شوریده داشتن . [ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) شوراندن . به حال طغیان کشاندن : او [ ملک بخارا ] به امیر خراسان اسدبن عبداﷲ نامه نوشت که به بخارامردی پدید آمده است و ولایت بر ما شوریده میدارد قومی را بخلاف ما... (تاریخ بخارای نرشخی ص 71). میگویندکه اسلام آوردیم و دروغ میگویند، اسلام به زبان آورده اند و به دل به همان کار خویش مشغولند و بدین بهانه ولایت و ملک شوریده میدارند. (تاریخ بخارای نرشخی ).
ترجمه مقاله