ترجمه مقاله

شپلت

لغت‌نامه دهخدا

شپلت . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ) شپل . پایه و مرتبه باشد. (برهان ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). جاه و منزلت . رتبه . (ناظم الاطباء) :
چون سرای شپلت تو دولت شه پست کرد
شاه را دولت چنان باید ترا شپلت چنین .

سنایی .


شپلت خود پست کردی دولت مستیت را
مستی و پستی به ْ آید مستی و پستی گزین .

سنایی .


|| صدای بلند. (برهان ). بانگ و آواز بلند. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا).
- شپلت زدن ؛ صدا و آواز بلند کردن . داد زدن . فریاد کشیدن :
کو آن دم دولت زدن بر این و آن شپلت زدن
کو حمله های مشت تو آن سرخ گشتن در جنون .

مولوی .


|| (اِ صوت ) آواز شافوت . (برهان ) (ناظم الاطباء). سوت زدن مثل سوت زدن وقت پراندن کبوتران . (از فرهنگ نظام ).
ترجمه مقاله