ترجمه مقاله

شپوختن

لغت‌نامه دهخدا

شپوختن . [ ش ِ ت َ ] (مص ) شپیختن . اشپوختن .اشپیختن . (از فرهنگ فارسی معین ). دکه زدن و صدمه و آسیب رسانیدن باشد از روی قوت و قدرت . (از برهان ) (از فرهنگ نظام ) (از انجمن آرا). پهلو به پهلو و دوش به دوش زدن . || افشانیدن . (برهان ). افشاندن بود و آن را شپیختن نیز خوانند. (فرهنگ نظام ) (فرهنگ جهانگیری ). افشانیدن . پاشیدن . (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله