ترجمه مقاله

شپ شپ

لغت‌نامه دهخدا

شپ شپ . [ ش َ ش َ ] (اِ صوت مرکب ) شپشاپ . شباشاپ . آواز تیر انداختن پی درپی را گویند. (از برهان ). آواز پی هم انداختن تیر است . (فرهنگ نظام ). آواز پیاپی خوردن پیکان تیرهاست به جایی . (از ناظم الاطباء) :
ز بس شپ شپ تیر و جر کمان
زمین گشت لرزان تر از آسمان .

فردوسی .


رجوع به شپاشاپ شود.
|| (ص مرکب ) مضطرب و بی تمکین . (برهان ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). آشفته :
مرا گویی مرو شپ شپ که حرمت را زیان دارد
ز حرمت عار میدارم از آن بر عار میگردم .

مولوی .


عاشقان را وقت شورش ابله و شپ شپ ببین
کوه جودی عاجز آید پیش ایشان از ثبات .

مولوی .


|| (ق مرکب ) زود زود. (برهان ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) شاخه ٔ درخت . (برهان ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله