شکا
لغتنامه دهخدا
شکا. [ ش َ ] (اِ) به معنی شقاست . (فرهنگ اوبهی ). تیردان . (لغت فرس اسدی ). شغا. ترکش . جعبه . کنانه . شقا. (یادداشت مؤلف ) :
به تیر غمزه دل عاشقان شکار کند
عجب تر آنکه به تیری که از شکا نه جداست .
و رجوع به مترادفات کلمه شود.
به تیر غمزه دل عاشقان شکار کند
عجب تر آنکه به تیری که از شکا نه جداست .
ابوعبداﷲ ادیب (از لغت فرس اسدی ).
و رجوع به مترادفات کلمه شود.