شکافه زن
لغتنامه دهخدا
شکافه زن . [ ش ِ / ش َ ف َ / ف ِ زَ ] (نف مرکب ) کسی که شکافه بر ساز میزند و سازنده و ساززن . (آنندراج ) (انجمن آرا). سازنده و مطرب . (برهان ). مطرب . (ناظم الاطباء). زخمه زن . نوازنده ٔ ساز با مضراب :
مثال طبع مثال یکی شکافه زن است
که رود دارد بر چوب برکشیده چهار.
فراز هر زمینی هست گویی صد نگارستان
میان هر درختی هست گویی صد شکافه زن .
مثال طبع مثال یکی شکافه زن است
که رود دارد بر چوب برکشیده چهار.
دقیقی (از اسدی ).
فراز هر زمینی هست گویی صد نگارستان
میان هر درختی هست گویی صد شکافه زن .
قطران (فرهنگ جهانگیری ).