شکرستان
لغتنامه دهخدا
شکرستان . [ ش َ ک َ /ش َک ْ ک َ رِ ] (اِ مرکب ) شکرخیز. (از آنندراج ). جایی که نیشکر زراعت میکنند. (ناظم الاطباء) :
گر درون سوخته ای با تو برآرد نفسی
چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی .
طوطیان در شکّرستان کامرانی میکنند
در تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس .
|| کنایه از لب و دهان معشوق :
بر شکّرت از پرّ مگس پرده چه سازی
ای من مگس آن شکرستان که تو داری .
گرچه شکرخنده زد بر دم چو آتشم
آتش من مگذراد بر شکرستان او.
شاهد دل درآمد از در من
بند لعل از شکرستان بگشاد.
|| در بیت ذیل کنایه از وجود معشوق و محبوب است بمناسبت ظرافت و شیرینی و نظافت اندام و حرکات و سکنات :
دارند به دور شکرستان تو خوبان
چون نیشکر انگشت تحیر به دهنها.
|| سخت خوش خنده . خوش محضر. شکرخنده . با خنده ٔ شیرین : بخندید، و شکرستانی بود [ مسعود ] در همه ٔ حالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 162).
گفت شیرین سخن جوانی بود
کز ظریفی شَکَرْسِتانی بود.
گر نمکدان پرشکر خواهی مپرس
تلخیی کآن شکّرستان میکند.
|| کارخانه ٔ شکرسازی . (ناظم الاطباء). || جایی که شکر فراوان باشد. شکرزار. (فرهنگ فارسی معین ).
گر درون سوخته ای با تو برآرد نفسی
چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی .
سعدی .
طوطیان در شکّرستان کامرانی میکنند
در تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس .
حافظ.
|| کنایه از لب و دهان معشوق :
بر شکّرت از پرّ مگس پرده چه سازی
ای من مگس آن شکرستان که تو داری .
خاقانی .
گرچه شکرخنده زد بر دم چو آتشم
آتش من مگذراد بر شکرستان او.
خاقانی .
شاهد دل درآمد از در من
بند لعل از شکرستان بگشاد.
خاقانی .
|| در بیت ذیل کنایه از وجود معشوق و محبوب است بمناسبت ظرافت و شیرینی و نظافت اندام و حرکات و سکنات :
دارند به دور شکرستان تو خوبان
چون نیشکر انگشت تحیر به دهنها.
خواجه آصفی (از آنندراج ).
|| سخت خوش خنده . خوش محضر. شکرخنده . با خنده ٔ شیرین : بخندید، و شکرستانی بود [ مسعود ] در همه ٔ حالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 162).
گفت شیرین سخن جوانی بود
کز ظریفی شَکَرْسِتانی بود.
نظامی .
گر نمکدان پرشکر خواهی مپرس
تلخیی کآن شکّرستان میکند.
سعدی .
|| کارخانه ٔ شکرسازی . (ناظم الاطباء). || جایی که شکر فراوان باشد. شکرزار. (فرهنگ فارسی معین ).