ترجمه مقاله

شکرگوی

لغت‌نامه دهخدا

شکرگوی . [ ش ُ ] (نف مرکب ) شکرگو. شکرگزار. سپاسگزار. شاکر. (یادداشت مؤلف ) :
هرکه نزد تو مدح گوی آمد
از سخای تو شکرگوی رود.

سوزنی .


و رجوع به شکرگو و شکرگزار شود.
ترجمه مقاله