ترجمه مقاله

شکر گزاردن

لغت‌نامه دهخدا

شکر گزاردن . [ش ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) سپاس و حمد به جای آوردن : بر دلم میگردد... غزوی بکنیم بر جانب هندوستان دوردست تر تا سنت پدران تازه کرده باشیم و مردی حاصل کرده و شکری گزارده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 284).
خدای با تو درین صنع نیکو احسان کرد
به قول و فعل تو بگزار شکر احسان را.

ناصرخسرو.


مر خداوند جهان را بشناس و بگزار
شکر او را که ترا این دو به از ملک سباست .

ناصرخسرو.


من شکر خدای را به طاعت
با طاقت تن همی گزارم .

ناصرخسرو.


کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم .

سعدی .


چو بینی دعاگوی دولت هزار
خداوند را شکر نعمت گزار.

سعدی .


ز مشتی خاک ما را آفریدی
چگونه شکر این نعمت گزاریم .

سعدی .


و رجوع به شکرگزار وشکرگزاری شود.
ترجمه مقاله