ترجمه مقاله

شکسته بندی

لغت‌نامه دهخدا

شکسته بندی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شکسته بند. جبر. ردادی . مجبری . آروبندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکسته بند شود. || آرام بخشی دلهای شکسته . آسوده ساختن خاطرهای آزرده :
هر کجا دل شکسته ای بینند
کارشان جز شکسته بندی نیست .

خاقانی .


و رجوع به شکسته بند شود.
ترجمه مقاله