ترجمه مقاله

شکنی

لغت‌نامه دهخدا

شکنی . [ ش ِ ک َ ] (حامص ) شکستگی . (ناظم الاطباء). حاصل مصدر از ریشه ٔ شکستن (شکن ) اما همیشه به صورت ترکیب آید: دل شکنی ، بت شکنی ، کارشکنی ، حق شکنی و غیره . (از یادداشت مؤلف ).
- حق شکنی ؛ حق کسی را پایمال کردن . (یادداشت مؤلف ).
- کارشکنی کردن کسی را ؛ ایجاد اشکالات و موانع در سر راه کار و پیشرفت او.
|| هزیمت . فرار. شکست . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله