ترجمه مقاله

شکوخ

لغت‌نامه دهخدا

شکوخ . [ ش ِ / ش ُ ] (اِمص ، اِ) اسم از شکوخیدن . (ناظم الاطباء). ریشه ٔ شکوخیدن بمعنی پای در جایی گیر کردن . آشکوخیدن . || قدم به غلط برداشتن . لغزیدن . (فرهنگ لغات شاهنامه ). افتادگی . سقوط.(ناظم الاطباء). بسر درآمدگی . (برهان ) (آنندراج ). کسی که پایش به چیزی درآید و به سر درافتد، گویند: بشکوخید. (فرهنگ اوبهی ) (از فرهنگ اسدی ). || لغزش . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ) :
هرکه او در ره رود سرمست و شوخ
افتد اندر خاک خواری از شکوخ .

رودکی .


و رجوع به شکوخیدن شود.
ترجمه مقاله