ترجمه مقاله

شکوخیدن

لغت‌نامه دهخدا

شکوخیدن . [ ش ِ / ش ُ دَ ] (مص ) لغزیدن . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث ) (آنندراج ). عثر. عثرت . عثار. وقرة. بشکوخیدن . آشکوخیدن . تعثر. عثیر. لغزیدن . (یادداشت مؤلف ). هفوت . (صراح اللغة). وقرة. (منتهی الارب ). و رجوع به شکوخیده شود.
- شکوخیدن زبان ؛ لغزش زبان . تپق زدن زبان : عثار؛ شکوخیدن زبان در سخن . (یادداشت مؤلف ). تعثر؛ شکوخیدن زبان در سخن . (منتهی الارب ).
|| بسر درآمدن و افتادن خواه ستور بارکش یا آدمی . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). افتادن . (غیاث ). به سر درآمدن بود مثلاً کسی تند و تیز به راهی میرفته باشد و پایش بر کلوخی یا سنگی بخورد یا به سوراخی دررود و بیفتد، گویند: شکوخید. (فرهنگ جهانگیری ). بسر درآمدن و افتادن اسب و آدم باشد و پای لغز خوردن و رسیدن و پیش پا خوردن و پا به سنگ آمدن و شکوخه خوردن اسب و سکندری خوردن اسب وسکندری یافتن از مترادفات آن است . (آنندراج ). سکندری خوردن . پای از جای بشدن . پایش از جای دررفتن . بسر درآمدن . زمین خوردن . افتادن . درغلطیدن . برغلطیدن . به رو درافتادن . به پشت افتادن . سرسم رفتن . (یادداشت مؤلف ) :
چو از سرکشی کرد هر سو نگاه
شکوخید و افتاد بر خاک راه .

رودکی .


ظلم از نهیب شاه جهان تند می گریخت
کاندر عدم فتاد و شکوخید از کلوخ .

(از فرهنگ جهانگیری ).


- درشکوخیدن ؛ گیر کردن پای در جایی و بسردرآمدگی : تعتت الدابة؛ درشکوخیدن ستور در ریگ . تع؛ درشکوخیدن ستور در ریگ . (منتهی الارب ).
|| ترسیدن . هیبت زده شدن . (از برهان ) (از آنندراج ).
ترجمه مقاله