ترجمه مقاله

شگفت آمدن

لغت‌نامه دهخدا

شگفت آمدن . [ ش ِ گ ِ / گ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) عجیب آمدن . عجیب و غریب نمودن . شگفت انگیز بنظررسیدن . تعجب آور دیدن . (یادداشت مؤلف ). عارض شدن حالت شگفتی بر کسی . تعجب عارض شدن بر کسی :
سپهبد به گفتار او بنگرید
شگفت آمدش کاین سخنها شنید.

فردوسی .


بسی چیز دیگر نهانی بگفت
وز این آگهی آمد او را شگفت .

فردوسی .


شگفت آمدش گفت خاقان چین
ترا کرد از این پادشاهی گزین .

فردوسی .


دلت را همی گر شگفت آید این
به چشم خرد خویشتن را ببین .

اسدی .


چون به اوج هوا رسیدند مردمان را از ایشان شگفت آمد. (کلیله و دمنه ). قاضی را از این سخن شگفت آمد. (کلیله و دمنه ).
شگفت آید مرا گر یار من نیست
دلم چون برد اگر دلدار من نیست .

نظامی .


شگفت آمدم کو قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود.

سعدی .


تبسم کنان دست بر لب گرفت
کزو هرچه دیدی نیاید شگفت .

سعدی .


شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا.

(گلستان ).


ترجمه مقاله