شگفیدن
لغتنامه دهخدا
شگفیدن . [ ش ِ گ ُ دَ ] (مص ) شکفیدن . شکفتن . واشدن غنچه . (ناظم الاطباء) :
اگر سیر گشتم همی بشگفید
به اقبال من نرگس از تخم سیر.
رجوع به شکفیدن شود.
اگر سیر گشتم همی بشگفید
به اقبال من نرگس از تخم سیر.
ناصرخسرو.
رجوع به شکفیدن شود.