ترجمه مقاله

شیرماهی

لغت‌نامه دهخدا

شیرماهی . (اِ مرکب ) قسمی از ماهی که از دندان آن دسته ٔ کارد و چاقو می سازند. (ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از آنندراج ). سنگ صدفی نفیس و آن دندان شیرماهی است که در سابق از آن دسته ٔ خنجر و امثال آن می کردند و گاهی مرصع به جواهر بود به قطر ساعد کودکی پنج شش ساله . رنگ آن به رنگ ابری میان تیره و روشن و شفاف گونه بود یعنی اگر به تنکی کاغذ می بریدند حاجب ماوراء نبود و مانند شیشه که کمی دودزده باشد چیزها از پشت آن دیده می شد. (یادداشت مؤلف ) : و کانوا [ اهل ظفار ] یصطادون سمکاً یسمی بالفارسیة شیرماهی و معناه اسدالسمک وهو یشبه الحوت المسمی عندنا بتازرت . (ابن بطوطه ).
- دسته ٔ شیرماهی (در خنجر و جز آن )؛ دسته ٔ کارد و یا شمشیری که از دندان شیرماهی ساخته شده باشد. (یادداشت مؤلف ).
|| نوعی از ماهی فلس دار که گوشت بسیار لذیذی دارد. (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا).
ترجمه مقاله