ترجمه مقاله

شیرناک

لغت‌نامه دهخدا

شیرناک . (ص مرکب ) پر از شیر و شیردار. (ناظم الاطباء). مملو از لبن . پرشیر: گاوی شیرناک . اشتری شیرناک . ستور شیرناک . (یادداشت مؤلف ). خبر، نعوس ؛ ماده شتر شیرناک . (منتهی الارب ). لبن ؛ شیرناک شدن میش . (یادداشت مؤلف ). لهوم ؛ ناقه ٔ شیرناک . (صحاح اللغه ).
ترجمه مقاله