شیرین سوار
لغتنامه دهخدا
شیرین سوار. [ س َ ] (ص مرکب ) سوار با حرکات شیرین . سوار شیرین خرام . (از آنندراج ) :
شیرین سوار من چه خبر دارد از جهان
مسکین کسی که بیندش از دور در جهان .
شیرین سوار من چه خبر دارد از جهان
مسکین کسی که بیندش از دور در جهان .
میرخسرو (از آنندراج ).