شیرین گزار
لغتنامه دهخدا
شیرین گزار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) شیرین گفتار.شیرین سخن . شیرین بیان . (یادداشت مؤلف ) :
همان چربگو مرد شیرین گزار
چنین چربی انگیخت از مغز کار.
رجوع به مترادفات کلمه شود.
همان چربگو مرد شیرین گزار
چنین چربی انگیخت از مغز کار.
نظامی .
رجوع به مترادفات کلمه شود.