ترجمه مقاله

شیری

لغت‌نامه دهخدا

شیری . (حامص ) چگونگی شیر. (یادداشت مؤلف ). || (ص نسبی ) مانند شیر (به معنی لبن ). (از ناظم الاطباء). || به رنگ شیر. سپید کمی مایل به زردی . سپید. (یادداشت مؤلف ).
- شیری رنگ ؛ سپیدرنگ . (ناظم الاطباء).
|| شیرفروش . آنکه شیر فروختن پیشه دارد. لبان . (یادداشت مؤلف ). || شیرخوار. شیرخور. شیرخواره : بچه ٔ شیری . بره ٔ شیری . (یادداشت مؤلف ).
- خواهر شیری ، برادر شیری ؛ هم شیر. هم شیره . که با هم از پستان مادری شیر خورند. خواهر رضاعی . برادر رضاعی . (از یادداشت مؤلف ).
- دندان شیری ؛ (اصطلاح پزشکی ) دندانهایی که از دوران شیرخوارگی (شش ماهگی ) شروع به نمو می کند و بین 2 تا 3 سالگی نمو آنها تکمیل می شود. تعداد آنها معمولاً بیست عدد است . این دندانها از سن 6سالگی به بعد شروع به ریزش می کنند و به جای آنها دندانهای دایمی می روید و معمولاً آخرین دندانهای شیری بین سنین 11 تا 12 سالگی می افتد. دندانهای شیری به سه دسته ٔ ثنایا و کانین و آسیای شیری تقسیم میشود. دندان موقتی . (از فرهنگ فارسی معین ).
|| در دانه های مغزدار چون فندق و بادام ، مایع درون آن . مغز آن که هنوز خوب نبسته باشد و مانند آب و شیر باشد و بتدریج بسته و سخت شود. (یادداشت مؤلف ). || تازه (نبات ). شاخ نورسته که سخت نازک و ترد است یا آنکه از درون آن به محض شکسته شدن شیر آید. (از یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله