ترجمه مقاله

شیر

لغت‌نامه دهخدا

شیر. (اِخ ) نام برج پنجم از دوازده برج فلکی . (ناظم الاطباء) (از برهان ). برج اسد را نیز گویند. (آنندراج ). شیر فلک . یکی از بروج دوازده گانه ٔ فلکی که عرب آنرا اسد و لیث نیز گوید. (یادداشت مؤلف ) :
دگر طالع تو ز فرخنده شیر
خداوند خورشید سعد دلیر.

فردوسی .


چو خورشید در شیر گشتی درست
مر آن تخت را سوی او بود پشت .

فردوسی .


همیشه تا نبود ثور خانه ٔ خورشید
چنان کجا نبود شیر خانه ٔ بهرام .

فرخی .


آفتاب ارسوار شد بر شیر
هست می شیر آفتاب سوار.

خاقانی .


- بر اختر شیر زادن ؛ اصطلاح نجوم و طالعگیری قدیم است که ستاره ٔ هر کس در برج اسد بود تولدی فرخنده داشت :
تو بر اختر شیر زادی نخست
برِ موبدان و ردان شد درست .

فردوسی .


- برج شیر؛ برج اسد. برج پنجم از دوازده برج فلکی :
سپیده چو برزد سر از برج شیر
به لشکر نگه کرد گیو دلیر.

فردوسی .


چو برزد سر از برج شیر آفتاب
زمین شد به کردار دریای آب .

فردوسی .


چو خورشید برزد سر از برج شیر
سپهر اندرآورد شب را به زیر.

فردوسی .


چو برزد سر از برج شیر آفتاب
ببالید روز و بپالود خواب .

فردوسی .


زآن نکرد آهنگ شیر شرزه از بیم سنانْش
رخنه گشتی چرخ و جستی برج شیر از آسمان .

فرخی .


- چشمه ٔ شیر؛ برج اسد:
چو برزد سر از چشمه ٔ شیر شید
جهان گشت چون روی رومی سپید.

فردوسی .


- در دم شیر نان دیدن ؛ در اصطلاح نجوم کنایه از ماه به اسد آمدن :
مه زآن به اسد رسد به هر ماه
تا در دم شیر نان ببینم .

خاقانی .


در منشآت خاقانی چنین آمده است : دروقت خبر دادند که قمر به اسد است نان سردسمین در دهان گرم شیر است جامه ٔ نو شاید پوشیده . (ص 301). و در صفحه ٔ 290 نیز می نویسد: ندانم کدام میغ سپیدکار سیه کاسه آن نان سمین را از این جان سنگین در حجاب داشته است . آری طلعت اعزه ماه تمام دایره است و ماه سیبی با دو گرده نان سمین را ماند باﷲ که ماه بر مایده ٔ فلک نان سمین است و دگر ستارگان خرده ٔ آن نان . رجوع به ص 291 همان متن شود.
- شیر آسمان ؛ شیر چرخ . برج اسد. (ناظم الاطباء) :
ایا پناه همه خلق زیر رایت تو
ز شیر رایت تو شیر آسمان به فغان .

سوزنی .


با کوشش او شیر آسمان
شیری است مزوّر ز پوستین .

انوری .


رجوع به ترکیب شیر آفتاب و شیر فلک شود.
- شیر آفتاب ؛ برج اسد :
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن .

حافظ.


رجوع به ترکیب شیر فلک و شیر آسمان شود.
- شیر چرخ ؛ شیر آسمان . کنایه از برج اسد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.
- شیر سپهر؛ شیر آسمان . برج اسد. (ناظم الاطباء). کنایه از برج اسد است و آن ازجمله ٔ دوازده برج فلک باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) :
گر فتد ذره ای از خشم تو بر اوج سپهر
گردد از هیبت تو شیر سپهر اندر تب .

سنایی .


رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.
- شیر فلک ؛ شیر آسمان . برج اسد. (ناظم الاطباء) :
شیر فلک آن شیر سراپرده ٔ دوران
در مرتبه با شیر بساطت نچخیده .

انوری .


از سر تیغش دل شیر فلک گیرد که شیر
دیدن آتش همانا برنتابد بیش از این .

خاقانی .


این است همان صفه کز هیبت او بردی
بر شیر فلک حمله شیر تن شادرْوان .

خاقانی .


رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.
- شیر گردون ؛ شیر آسمان . برج اسد. (ناظم الاطباء).رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.
- شیر مرغزار فلک ؛ شیر آسمان . برج اسد. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.
ترجمه مقاله