شیشاک
لغتنامه دهخدا
شیشاک . (اِ) شیشک . گوسپند یکساله . (یادداشت مؤلف ) (از برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ). بچه ٔ گوسفند یکساله ، این لفظ ترکی است . (از آنندراج ) (از غیاث ) :
خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو.
ای منت آورده منت می برم
زآنکه منم شیر و تو شیشاک من .
|| رباب چهارتار. (ناظم الاطباء).
خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو.
مولوی (از جهانگیری ).
ای منت آورده منت می برم
زآنکه منم شیر و تو شیشاک من .
مولوی .
|| رباب چهارتار. (ناظم الاطباء).