ترجمه مقاله

شیون کردن

لغت‌نامه دهخدا

شیون کردن . [ شی وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناله و افغان کردن . گریه و زاری نمودن . (یادداشت مؤلف ) :
ز بس کو همی شیون و ناله کرد
همه خلق را چشم پرژاله کرد.

فردوسی .


که من بر دل پاک شیون کنم
به آید که از دشمنان زن کنم .

فردوسی .


پشوتن چنین گفت با مادرش
که چندین چه شیون کنی بر سرش .

فردوسی .


از بدِ کرده پشیمان شو و طاعت کن
خیره بر عمر گذشته چه کنی شیون .

ناصرخسرو.


صحبت ناجنس آتش را بفریاد آورد
آب چون در روغن افتد می کند شیون چراغ .

صائب (از آنندراج ).


ز شیونی که کند بخت من چه غم دارم
چو عندلیب کند ناله زاغ می رقصد.

محمدقلی سلیم (از آنندراج ).


ترجمه مقاله