ترجمه مقاله

صادقی کتابدار

لغت‌نامه دهخدا

صادقی کتابدار. [ دِ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نام او صادق و از ایل افشار است . وی تذکره ای در احوال معاصرین خویش به ترکی نوشته است و چون در خطو نقاشی مهارتی داشت در «کتابخانه ٔ دیوانی » ملازم بود. (آتشکده ٔ آذر). تذکره ٔ وی به مجمع الخواص موسوم است و آقای دکتر خیام پور معلم دانشگاه تبریز آن را به فارسی ترجمه کرده و با اصل ترکی بسال 1327 هَ . ش . در یک جلد بطبع رسانیده است . مترجم درباره ٔ مؤلف آرد که : مؤلف کتاب «دانشمندان آذربایجان » گوید: صادقی افشار، صادق بیگ از اعاظم ایل خدابنده لو و از رجال دوره ٔ شاه عباس کبیر است . این ایل در آغاز ظهور شاه اسماعیل اول به میل خویش از دیار شام به ایران آمد و در عراق و آذربایجان سکونت جست . صادقی بسال 940 هَ .ق . در تبریز در محله ٔ ورجو (ویجویه ) تولد یافت و بیست ساله بود که پدر وی به قتل رسید و صادقی مدتی را با امیرخان موصلوی (؟) و بدرخان و اسکندرخان افشار بسربرد، و در عهد شاه اسماعیل ثانی به کتابخانه ٔ دولتی درآمد، و از طرف شاه عباس کبیر به منصب کتابداری سرفراز گردید. صادقی در نظم و نثر پارسی و ترکی شاعر ومنشی بود و در هر دو زبان سلیس و روان مینوشت . و ازآغاز عمر به صنایع نقاشی و طراحی رغبت داشت و نقاشی را نزد استاد معروف مظفرعلی نقاش (خواهرزاده ٔ بهزاد) پسر مولانا حیدرعلی فراگرفت و از نقاشان بی نظیر عصرخود گردید. نقاشیهای او معروف است . میرزا طاهر نصرآبادی از ملا غروری شاعر آرد که : من قصیده ای در مدح صادقی گفتم و در قهوه خانه ای بر وی خواندم ، هنوز قصیده به آخر نرسیده بود که مسوده ٔ آن را از من گرفت و گفت بیش از این تاب شنیدن ندارم ، سپس برخاسته لحظه ای بعد بیامد و پنج تومان به دستاری بسته با دو صفحه ٔ کاغذ که خود از سیاه قلم طرحی کرده بود به من داد و گفت تجار هر صفحه ٔ کار مرا به سه تومان می خرند که به هندوستان برند، مبادا ارزان بفروشی ، و عذر بسیار خواست و برفت . در یک مجموعه از مجامیع کتابخانه ٔ مدرسه ٔ شرقی لنین گراد تصویری از صادقی موجود است ، و در زیر آن این عبارت نوشته شده : «شبیه مرحوم مغفور تیمورخان ترکمان ، در سنه ٔ 102 (؟) [بایستی هزار و دو یا هزار و بیست باشد] مرحوم صادقی بیگ افشار ساخته بود. بنده ٔکمینه معین مصوّر در سنه ٔ 1095 به اتمام رسانید».
مولانا رساله ٔ منظومی در نقاشی و رنگ آمیزی و اسباب و آلات و ادوات آن فن دارد. وی بسال 1010 هَ . ق . در اصفهان تألیفات خود را چنین شمرده و در مقدمه شرح حالی از خود نوشته است : 1 - زبدةالکلام ، قصایدی است که در نعت و منقبت و مدح سروده است . 2 - مثنوی «فتح نامه ٔ عباس نامدار» در بحر شاهنامه (متقارب ) که حسب الامر پادشاه زمان گفته است . 3 -مقالات و حکایاتی منظوم به وزن مخزن نظامی و بوستان سعدی که «شرح حال » نام دارد. 4 - مثنوی «سعد و سعید»در بحر خسرو و شیرین . 5 - دیوان غزلیات پارسی و ترکی به ترتیب حروف تهجی . 6 - تذکره ٔ شعرا موسوم به «مجمعالخواص » که به زبان ترکی به نهج «مجالس النفائس » نوائی تألیف شده و مشتمل بر تراجم چهارصد و هشتاد نفر سخنورانی است که از ابتدای عهد شاه اسماعیل صفوی تا دوره ٔ شاه عباس کبیر به عرصه ٔ ظهور رسیده اند. 7 - منظومه ٔ قانون الصور نقاشی است در بحر خسرو و شیرین . 8 - مجموعه ٔ منشآت و مکاتبات فارسی و ترکی . 9 - تذکره ٔ شعرا مشتمل بر رباعیات معمائی که به اسامی شعراء متقدمین و متأخرین و معاصرین به نظم آمده . 10 - حظیات که مماثل رساله ٔ لذات معین استرآبادی است و در کتاب دانشمندان آذربایجان نقل شده اسکندربیک ترکمان صاحب «تاریخ عالم آرای عباسی » نیز که خود معاصر با مؤلف بوده درباره ٔ او گوید: صادقی بیک افشار مرد رنگین (؟) صاحب طبع بود و صادقی تخلص میکرد. در آغاز جوانی ذوق نقاشی یافت و ملازمت شبانه روزی استاد مظفرعلی گزید... و در شاگردی او به مرتبه ٔ کمال رسید. مدتی ازغرور نفس و سرکشی طبیعت که در کار نقاشی رواجی نبودو زمانه برحسب آرزویش نمیگشت ترک آن کار کرد و از لباس ظاهرپرستی عریان و با زمره ٔ قلندران به سیاحت پرداخت . امیرخان موصلوی که حاکم همدان بود از حال وی خبر یافته و لباس قلندری از وی درآورد و او را ملازم خویش ساخت . وی به مقتضای خوی ترکی و شیوه ٔ قزلباشی ، دعوی جلادت و شجاعت میکرد و در زمان نواب سکندرشان ملازمت بدرخان و اسکندرخان افشار گزید و در معرکه ٔ ترکمانان استرآباد جلادتهای متهوّرانه از او به ظهور پیوست ، اما هیچ وقت از نقش نقاشی غافل نبود. در آخر ترقی عظیم کرد و مصوری بی بدل و نازک قلم و نقاش و طراحی بی مانند شد... قصاید و غزلیات و مثنویهای مرغوب دارد... در زمان اسماعیل میرزا از اصحاب کتابخانه بود، اما در زمان شاه جنت مکان منصب جلیل القدر کتابداری یافت ومورد شفقت و منظور تربیت گردید، ولی بغایت بدمزاج وغیور و تنگ حوصله بود، خوی زشت و بدمزاجی هرگز او رااز اغراض نفسانی آسوده نمی گذاشت ، همیشه با یاران و ابنای جنس به مقتضای طبع [ سرکش ] عمل میکرد و بدسلوکی را از حد اعتدال میگذرانید. بدین جهت از بساط قرب و منزلت دور و از خدمت مرجوع مهجور ماند، اما تا آخر ایام حیات تغییری در منصب او نشد و مواجب کتابداری را از مبداء اعلی میگرفت . (تاریخ عالم آرای عباسی ج 1صص 127-128).
ترجمه مقاله