ترجمه مقاله

صاعد

لغت‌نامه دهخدا

صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد استوائی ، مکنی به ابی العلاء. وی از فقهای حنفیه ٔ شهر نیشابور و نسبت او به استواء از اعمال نیشابور است . تولد وی بسال 343 هَ . ق . است . او ریاست حنفیان خراسان و قضاء شهر نیشابور داشت . او راست :کتاب الاعتقاد. وی بسال 432 در نیشابور درگذشت . (الاعلام زرکلی ص 423). صاحب تاریخ بغداد گوید: وی از عبداﷲبن محمدبن علی بن زیاد نیشابوری و اسماعیل بن نجید نیشابوری و بشربن احمد اسفرائینی و جز اینان روایت کند. در جوانی قصد حج کرد و به بغداد شد، و در کوفه از علی بن عبدالرحمان بکائی روایت کرد. و سپس قضاء نیشابور یافت و چون وی را از آن شغل بازداشتند، ابوهیثم عتبةبن خیثمه که یکی از مشایخ بود قاضی شد و ابوبکر محمدبن موسی خوارزمی این دو بیت را به صاعد فرستاد:
و اذالم یکن من الصرف بدّ
فلیکن بالکبار لا بالصغار
و اذا کانت المحاسن بعد الصَْ
َصرف محروسة فلیس بعار.
صاعد فاضلی راستگوی بود، و ریاست اصحاب رأی در خراسان بدو منتهی گشت . وی به بغداد حدیث گفت و قاضی ابوعبداﷲ صبری از وی روایت کند و گوید: صاعد در 403 به بغداد آمده است . (تاریخ بغداد ج 9 صص 344 - 345). صاحب کشف الظنون ذیل «کتاب الاعتقاد» وی را ابوساعدبن محمدبن احمد گفته است و او را با بوبکر محمشاد داستانی است . رجوع به ترجمه ٔ تاریخ یمینی صص 427 - 438 و نیزبه فهرست تاریخ بیهقی چ فیاض و کلمه ٔ استوائی در این لغت نامه شود.
ترجمه مقاله