ترجمه مقاله

صاعد

لغت‌نامه دهخدا

صاعد. [ع ِ ] (اِخ ) ابن مخلد. صاحب دستورالوزراء گوید: وی در خلافت المعتمد علی اﷲ به وزارت رسید. (ص 72) (حبیب السیر جزء 3 از ج 2 ص 101). در مجمل التواریخ کنیت وی را ابوالعلاء آرد و از او به ذی الوزارتین تعبیر کند.(ص 366). و رجوع به تاریخ سیستان ص 236، 238، 243، 244 و کامل ابن اثیر ج 7 ص 130 شود. در عیون الانباء گوید که یوحنابن بختیشوع شکایت از صاعد به موفق برد که وی احسان موفق را درباره ٔ او مکدر میسازد و عمال را نامه نویسد که ضیاع و املاک وی تباه کنند. موفق صاعد را بطلبید و شکایت یوحنا بدو بازنمود و گفت تو دانی که یوحنا مایه ٔ آرامش من است و پیوسته حیلت اندیشی تا دل او را از خدمت من مشغول داری . صاعد سوگند خورد که چنین نیست و موفق کس با وی همراه کرد تا نزد یوحنا شود و حاجت وی روا کند و خط او بدین مضمون گرفته بیاورد و صاعد چنان کرد. (عیون الانباء ج 1 ص 202).
ترجمه مقاله