ترجمه مقاله

صالحی

لغت‌نامه دهخدا

صالحی . [ ل ِ ] (اِخ ) محمد میرک . مؤلف مجمعالخواص آرد: از مردم مشهد و شخصی معروف و مشهور است . در دارالانشاء شاه مرحوم سرآمد اقران و سلیقه ٔ بسیار خوب دارد و این ابیات از او است :
درد دل گفتم تغافل کرد خواری را ببین
گریه کردم خنده زد بی اعتباری را ببین
آه کردم درگرفت آثار طالع را نگر
شکوه کردم رنجه شد بی اختیاری را ببین .
روز تا شب گردم و تقریبها پیدا کنم
تا دمی پیش سگان یار جا پیدا کنم
عقل و صبر و هوش از من شام غم بگریختند
یارب این جمع پریشان را کجا پیدا کنم ؟
کس نمی آید ببالین عاشق زار ترا
غالباً امید صحت نیست بیمارترا.
ناله ام بی اثر و من خجل از خود که ترا
یاد بی دردی من میدهد این بی اثری .
بجفا گداخت چندان فلک حسود ما را
که بصد نشان بدان مه نتوان نمود ما را.
نبودی صبح محشر گر نوید وعده ٔ وصلش
کی از خواب عدم ای صالحی بیدار می گشتم .

(تذکره ٔ مجمع الخواص صص 48 - 50).


لطفعلی بیگ گوید: نام او مولانا میرک و از اولاد خواجه عبداﷲ مروارید کرمانیست . و اباً عن جد به مناصب سلطانی سرافراز بوده اند. از او است :
نمی خواهم که بینم غیر قاتل آن جفاجو را
از آن ترسم که روز حشر گیرد دامن او را.

#


بسکه شبها بخیال تو نشستم مردم
داشت بیداری من خواب گرانی از پی .

#


مرا در بی خودیها دل مده ناصح که می میرم
ازاین غیرت که پندارم باو راه سخن داری .

#


همه شب در این خیالم که رسم بوصل روزی
همه روز در امیدم که شبی بخوابم آئی .

#


زان پیش دلا که هجر زارت بکشد
زنهار چنان کنی که یارت بکشد
بر وعده ٔ اوز سادگی دل ننهی
کاری نکنی که انتظارت بکشد.

(آتشکده ٔ آذر چ 1277 ص 76).


و رجوع به قاموس الاعلام شود.
ترجمه مقاله