ترجمه مقاله

صبوحی زدن

لغت‌نامه دهخدا

صبوحی زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) صبوحی نوشیدن . نوشیدن شراب در بامداد :
بر من که صبوحی زده ام خرقه حرامست
ای مجلسیان راه خرابات کدامست ؟

سعدی .


- صبوحی زده ؛ که صبوحی نوشیده باشد، که شراب صبحگاهی زده باشد :
بصفای دل رندان صبوحی زدگان
بس در بسته بمفتاح دعا بگشایند.

حافظ.


یاد باد آنکه صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود.

حافظ.


ترجمه مقاله