ترجمه مقاله

صبوری

لغت‌نامه دهخدا

صبوری . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است . آذر بیگدلی گوید: وی فرزند قادربک است و بشغل زرگری مشغول بود سپس به جوهرفروشی رسید و او را طبع خوشی است . از اوست :
از رشک که سوزم ز که پنهان کنمت آه
در هیچ دلی نیست که جای تو نباشد
رحم است بنومیدی آنکس که بمحشر
در نامه ٔ او حرف وفای تو نباشد.
و او راست :
بقدر رنجش یکروزه ٔ تو هم ما را
شکیب هست ولی روزگار میگذرد.
و از اوست :
طرفه حالی است که عاشق شب هجران دارد
خواب ناکرده و صد خواب پریشان دارد.

(از آتشکده ص 31).


در قاموس الاعلام ترکی گوید پدر وی زرگر و او جوهرفروش بود.
ترجمه مقاله