ترجمه مقاله

صبی

لغت‌نامه دهخدا

صبی . [ ص َ بی ی ] (ع اِ) کودک یا کودک که هنوز از شیر بازنشده . (منتهی الارب ). کودک خرد. (مهذب الاسماء). کودک . (ترجمان القرآن جرجانی ). ولید. || کودک که از شیر باز شده باشد. (غیاث اللغات ) :
عالم و عالم ز خلق و خلق تو آباد و خوش
همچو از مادر صبی و همچو از گلبن صبا.

سنائی .


این بکن که هست مختار نبی
آن مکن که کرد مجنون و صبی .

مولوی .


|| ناظر عین و مردم آن . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || استخوان زیر نرمه ٔ گوش . (منتهی الارب ). || جای تیزی شمشیر و جز آن که میان برآمده و قریب طرف است . (منتهی الارب ). برازبان شمشیر. (مهذب الاسماء). || مهتر گرامی و رئیس قوم . || پشت قدم تا بن انگشتان . || طرف زنخ . (منتهی الارب ). || صبی متشیخ ؛ کودکی که رفتار پیران کند یا گفتار آنان گوید.
ترجمه مقاله